وبلاگ تو

اینجا وبلاگ خودته پس راحت باش

رمان دختر خجالتی😳
15:19 1402/06/14 | Sahar
رمان دختر خجالتی😳

ادامه


جستجو

دخترونه بلاگ

ما وضیفه خودمان میدانیم تا به هر دختری کمک کنیم

رمان پارت ۳

21:19 1402/06/03 | Sara

رمان پارت ۳

برید ادامه

فردای ان روز

از زبان لوکا

دیروز خیلی خوش گذشت واقعا عجیب بود برخلاف تمام دخترا که دیدم تو اتاقش به جای لوازم ارایشی  یه کتاب خونه داشت و نقاشی هاشو به دیوارش می زد نقاشیاش خیلی خوشگل بود اه چرا زهنم همش درگیر این دختراس 

-وای خاک عالم یادم رفت 

رفتم یه تیپ خوب زدم 

گوشیمو با یه دفترچه و کاغذ برداشتم گذاشتم تو کیفم و راه افتادم 

راه افتادم اوایل پاییز بود هوا یکم سرد بود راه افتادم 

بعد از رسیدن 

سارا :چه عجب 

-سلامت کو

-سلام شما کو

-معذرت سلام 

-سلام چه تیپ خوبی زدی 

-ممنون همین طور شما میگم که

-سلام لوکا جان سارا میشه بری اینارا بگیری

-اه باشه لوکا توهم بامن میای 

-چرا که نه 

در راه 

-چی میخواستی بگی ؟

-خب اهه ولش کن میگم چرا خواهرت اون روز نیومد باغ 

-رفته بود با دوستاش بیرون 

-من انقدر دلم میخواد با دوستام برم بیرون 

-خب مگه ما الان بیرون نیستیم 

-نه خب یعنی اره ولی من منظورم اینکه بریم کافه پارک شهر بازی بریم بستنی بخوریم

-خب بیا بریم بخوریم 

-اخه تو این هوا مخت تاب دارها

-اولا مخ خودت تاب داره دومن مگه چشه من (کشیده شدن دست) ای چته 

-حضرت اقا داری رد میکنی مغازه را 

در مغازه 

-خب چی باید بخریم 

- روغن مایع دسمال کاغذی ریکا مایع دستشویی 

ابلیمو زعفرون فلفل دلمه گوجه سوسیس نمک 

کیک همیشگی شیر غلات صبحانه جوراب شکلات تلخ و شیرین 

-یا ابوالفضل 

-بزن بریم سلام کیانا چطوری 

-سلام مرسی دوس پسرته

-بزار خونه ننه به حصابت میرسم ایشون لوکا پسر مهری خانومه

-اها همونی که 

-هیس الان زشته احمق

لوکا :چی میخواست بگه 

-شاهکارایی که مامانت ازت گفته

-مامان من دو باره چی گفته 

-این که هنوز با ۱۴ سال پیشش میخوابی(با خنده)

-ای مرض 

-کار خودته خب 

-بس کن دیگه 

 

بعد از خرید همه ی چیزا

 

-راستی مامانت میخواد چی درست کنه

-بندری سس بر دارم یا نه؟

-بردار

-سفید یا قرمز

-قرمز

-تند یا ساده؟

-ساده

-کمرنگ یا پرنگ

-ایسگا کردی

-صلواتی یا عوارضی

-بزنمت؟

-با چوب یا دمپایی

-برو حساب کن دیگه

-بدوعم یا اروم برم 

-سارا

-برا این دیگه جواب ندارم 

با هزار بدبختی رسیدیم خونه اونم در تمام راه رو مخ من رژه میرفت

رفتیم خونشون و نشستم تا نقاشیم رو بکشه خیلی قشنگ کشیده بود

از زبان سارا 

از قیافش معلوم بود خوشش اومده برای همین گذاشتم تو یه پوشه که وقتی خواست بره با خودش ببره خونشون

-لوکا

-بله 

-میگم نظرت چیه برای این دیدار هامون زمان بزارم مثلا هفته ای یبار همو ببینیم ها

-خو.

-بچه ها بیاید شام 

-الان پس نظرت چیه ؟

-خوبه میگم نظرت چیه هفته دیگه با یه دوست های تو و یه دوست های من بریم کافه 

-عالیه 

 

💙شرمنده بچه ها دیروز وقت نشد ببخشید من دیگه برم  بابای💙

 

 

درباره

ما اینجا تمام تلاشمون رو می کنیم تا بهتون کمک کنیم پس شما هم راحت باشید و بگید چی میخواید

قدرت گرفته از بلاگیکس ©